محمد سجادمحمد سجاد، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

حبه نبات

رفتن به خونه دایی جون وبازی بادادش محمدحسنوداداش علی

 سلام امروز یک روز خیلی خوب است اومدم خونه دایی جون با محمدحسن داداش علی بازی کنم راستی یادم رفت بگم علی ٤ ماه از من بزگتر است  ا والان ١ساله است میتونه چندتا قدم راه بره بعدش می افته زمین با هم دیگه چهار دست وپا مسابقه می دیم معمولا او برنده است خلاصه یک عالمه به من خوش می گذرد من هردو شون را دوست دارم  زن دایی هم کلی برای ماخوراکی های خوشمزه می اره شب خوش
23 دی 1392

اومدن خاله سمیه به خونمون

یه روز که بابایی اومد خونمون به مامانی گفت من امشب باید برم سرکار مامانی هم هنوز حرف بابایی تموم نشده بود گوشی تلفن رو گرفت دستش و چند تا عددو فشار داد من که مطمئن بودم داره به خاله سمیه زنگ میزنه از ته دل میخندیدم آخه همیشه مامانی به خاله زنگ میزنه از صبح که از خواب پا میشه هنوز دست و صورتشو نشسته گوشی رو برمیداره و کلی با خاله صحبت میکنه . خلاصه، از موضوع دور نشیم مامانی و خاله با هم یه کم حرف زدن ،وقتی تلفن قطع شد فهمیدم جواب خاله برای اومدن به خونمون مثبت بوده چون مامانی خیلی خوشحال بود. شب شد خاله زنگ درو زد منم خودم آماده کردم واسه این که بپرم تو بغلش آخه من خیلی خاله رو دوست دارم هر وقت میاد خونمون کلی با هم بازی میکنیم و می خندیم. ...
18 دی 1392

سفر چندروزه به شنده

با محمدسجادومامانجان باباجان رفتیم شنده چه صفایی کردیم لذت بردیم از این همه اکسیزن آخه چند روزی که هوای تهران آلوده شده بود انجا برای محمد سجاد بهترین مکان برای نفس کشیدن بود  . شنده روستای است در منطقه ییلاقی ساوجبلاغ درواقع زادگاه باباجان ومامان جان است این منطقه حدود یک ساعت تا تهران فاصله داردمنطقه ای خوش اب وهوا بادرختان بلند توت گردو گیلاس البالو و..... کار مردم این روستا کشاورزی است
11 دی 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حبه نبات می باشد